- مشخصات کتاب
- تقديم به
- مقدمه
- متن اعتراف «نظّام» درباره حضرت محسن(صلوات الله عليه)
- كلام حق تعالي در ستايش محسن(صلوات الله عليه)
- «محسن» از نامهاي خداوند متعال است
- چه كسي نام محسن(صلوات الله عليه) را برگزيد ؟
- حضرت محسن از ما اهل بيت است ، نه از ديگري
- محسن (ص) اولين مقتولين است كه در قيامت در باره ي قاتلانش حكم مي شود
- محسن (صلوات الله عليه) يكي از مصاديق سِرِّ مُستَودِع مي باشد
- غصب آشكار حق مسلّم فاطمه(صلوات الله عليهما) در ايام شهادت محسن
- اراده ي قطعي بر آتش زدن خانه يا تهديد به آن با قسم جلاله
- آتش زدن در خانه
- هجوم به خانه حضرت زهرا(صلوات الله عليها)
- آنچه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت شده است
- آنچه از حضرت علي (صلوات الله عليه) روايت شده است
- آنچه فاطمه (صلوات الله عليها) فرموده است
- برخي از مقدمات شهادت محسن در جمع عظيمي از كلام بزرگان علما
- خبر دادن خداوند در معراج به شهادت محسن (صلوات الله عليها)
- اِخبار پيغمبر (صلي الله عليه و آله) به شهادت محسن (صلوات الله عليه)
- شهادت محسن (ص) در وصيت مادرش فاطمه (صلوات الله عليها)
- شهادت محسن (صلوات الله عليه) به نقل از دومي
- محل دفن محسن (صلوات الله عليه)
- چگونگي آوردن محسن (صلوات الله عليه) در رجعت
- فاطمه(صلوات الله عليها) در رجعت خون خواه محسن(ص) است
- محسن (صلوات الله عليه) از خداوند متعال ياري مي خواهد
- لعن قاتلان محسن(صلوات الله عليه) ، توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله)
- احوال قاتلين محسن (صلوات الله عليه) در قيامت
مسافر دريا
مشخصات کتاب
سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1389
عنوان و نام پدیدآور:مسافر دريا حضرت محسن بن علي(صلوات الله عليهما)/ صادق داوری
مشخصات نشر:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1389.
مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه
موضوع : محسن بن علی (صلوات الله عليهما)
موضوع : شخصیت ها
تقديم به
مسافر دريا
آرام ترين پاسخ امواج غمها
او كه با شهادتش كشتي بشكسته ي مادر را
به ساحل نشاند.
مقدمه
به نام خدا
قطعاً گلوي تشنه ي دريا بريده است
ورنه چرا چگونه چنين موج مي زند ؟
« اگر آتش بدون شعله معنايي ندارد ، انسان نيز بدون وجدان قابليت انسان بودن ندارد.»
بغض راه گلويم را سد كرده ؛ اين بيهوده نيست چرا كه دل ياد آور آن خاطره ي شوم است و تو مي داني كه همه چيز از ياد رفتني است حتي ماندگارترين خاطرات ، ولي اين خاطره نه ، هرگز از ياد نمي رود.
... بوي ثانيه هاي سنگين به مشام مي رسيد و قلب زمين در زير پايش مي تپيد و تن سرد و سخت آهني اش روي زمين سنگيني مي كرد . گامهاي داغش را چنان در كوچه هاي يخ زده از عاطفه كوبيد كه حرارت آن تا دور دستهاي شهر را فرا گرفت. باد فريادش را زوزه مي كشيد و طنين صدايش با تنهايي خانه گره مي خورد و در هم مي پيچيد. با دهاني آتشفشاني فرو رفته در مردار آز و ابتذال ، فريبنده تر از شيطان نخستين ، بي خداتر از فرعون و آتش افروز تر از نمرود ، دندان هاي خشم به هم سائيد و دهان وقاحت گشود ...
انگار چشم روزگار بر يك طرح شوم مي لغزيد . خدايا آدم براي سقوط چه شتابي دارد ؟ ! ! !
انگار آن هنگام وجدان او را نه كه وجدان شهر را سيل با خود برده بود ! شهر سوگواران ... نه آشفته كرده موي ، نه شيون كنند به كوي ،